پيام دوستان
+
يادمه اينجا يه آ.مرصاد سيستاني داشت ...يه آ.ابوالفضل صياد ...يه آ.محمدمهاجري ....يه اميدآروين ....يه خاله مهتاب ....يه نگاه منتظر ....يه دستان خالي.....شقايق بانو..دکتر نگو بلا...الهام بانو...محبوبه*..سرباز133
کلبه تنهايي*مريم*
103/2/5
*سحربانو*
بقيه شو شما بگيد........:(
zohoor-e-monji
ياد منم بخير...
کلبه تنهايي*مريم*
{a h=andishe}خانه ي خانواده{/a} چقدر دلتنگ شدم اومدم اينجا اي بابا چه زود گذشت
کلبه تنهايي*مريم*
ياد منم بخير اي بابا
10 فرد دیگر
87 فرد دیگر
+
سلامممممم ..سال نو مبارک.طاعاتتون قبول.. سرنماز صبح بودم ياد اينجا افتادم يه دفعه ک ماه رمضوناي خيلي سال پيش فيد الله اکبر ميزدم ميرفتم ميخوابيدم.سر نماز يه دور مرور خاطرات کردم و همتونو ياد کردم..واقعا دلم براي همتون تنگ شده بود..اومدم پياما هامو خوندم تجديد خاطره کردم:-) @};-
در انتظار آفتاب
103/2/2
+
#معرفي_کتاب
*راض ِبابا*
«راضِ بابا» روايت شخصيت دختري نوجوان است. دختري که تمام تلاشش را به کار
ميبندد تا در زندگي اول باشد. در شانزدهمين بهار عمرش حادثهاي رخ ميدهد و
او را در رسيدن به خواستهاش کمک ميکند؛ انفجاري که در سال 1387 در حسينيه
سيدالشهداي شيراز رخ داده و نقطه اوج زندگي او را رقم ميزند.
my writings
103/1/17
شهيد راضيه کشاورز 11 شهريور 1371 در ظهر گرم تابستاني همزمان با نواي
اذان ظهر در مرودشت شيراز به دنيا آمد. والدينش به خاطر ارادتي که به خانم
فاطمه زهرا (سلام الله عليها) داشتند نام راضيه را برايش برگزيدند.
روزها يکي پس از ديگري سپري ميشدند. راضيه بزرگتر ميشد و با وجودش شور و
نشاط مضاعفي به خانه ميبخشيد. از همان کودکي روحيهاي شاداب و پرشور و
نشاط داشت و لطافت و مهربانياش به وضوح در برخورد با اطرافيان آشکار بود.
راضيه تا قبل از بهار 16 سالگيش موقعيت هاي چشمگيري را در زمينه ورزش
کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصيل کسب کرد.
كوروش-7
103/1/12
+
قاتــل ها هميشــه،
چاقـــو.. تفنگـــ..
قاتـل ها هميشــه اسلحــه نمــي کشنـد..
گاهـي قاتـل ها آنقــــــدر ديــــــــر سراغــت مي آيـند..
که مي ميــــــري...
...
كوروش-7
103/1/12
+
صبرت که تمام شد ، نرو....<br>معرفت تازه از آن لحظه آغاز ميشود ......<br>
كوروش-7
103/1/12
{a h=jadekhatereha}سحربانو{/a} سلام ، اگه ممکنه اسم نويسنده و عنوان اين کتاب رو بنوسيد ، خيلي دوست دارم بدونم.
2 فرد دیگر
46 فرد دیگر
+
سلام پيامرسان قديمي وپارسي يار جديد
مدتي است که همه امان درگير زندگي ومشکلات وهزار جور روزمرگي شديم
خسته از روزهاي تکراي پناه ميبريم به گوشي هايمان که عين سرم تقويتي به دستانمان وصل است.طبق عادت مي رويم تلگرام واتساپ وبعد هم اينستا..حالم بهم ميخورد از اينهمه خودنمايي هايي ک هي پشت سرهم خودشان را به رخ ميکشن.عوض شدن دوستانم را که ميبينم با خودم ميگويم چه شد؟کجاي کارمان اشتباه بود ک شديم اين...
*نگين خانوم*
103/1/12
آمدم اينجا فيدهاي قديمي را خواندم کامنت هايي ک گذاشته بودم را مرورکردم .فيدهايي ک زده بودم.پستايي ک باهزار جور حس متفاوت نوشته بودم همه رو خوندم همه ي همه رو..از اول تا اخر فقط يه لبخند پهن روي صورتم خودنمايي ميکرد
+
هيچيم و هيچکس نخرد هيچ را به هيچ...
اي روزگار ، درگذر از چون و چند ما...
.
.
.
طالب آملي
* راوندي *
103/1/6
روزگار با قيمت گذاري ارزش فردي را تعيين نمي کند هيچ بودن دليل پوچ شدن نيست آدم بايد از من خالي شود در منيت يار عيان و پيدا شود تا از من خود خالي نشوي چگونه با من او مبتلاي يافتن خويش شوي مردم نامي شدم و بار ديگر مي ميرم و آنجاست که هر چه خواهد او
{a h=u4e46d74210332323}sobhan{/a} درود بر کاربر قديمي سبحان . شما را کسي فراموش نميکند چون با يک کلمه دل خوش موجبات دلسردي کاربران را فراهم کرديد و هيچ ايده تازه اي هم از خود بروز نداديد تا بفهميم چگونه ميشود الکي خوش نبود . خود من يکي از همانهايي هستم که مطرح کرديد دارد دست و پا مي زند اما هيچوقت دليل آنرا متوجه نخواهيد شد . حالا هم که لب به سخن گشوديد
{a h=u4e46d74210332323}sobhan{/a} بسيار دير شده و خودتان ميبينيد که مثل سابق نيست اما خود من احتياج به حضور هيچکسي ندارم و اگر هم پستي در اين باب گذاشته ام فقط بخاطر همان چند نفري بود که حضور دارند . بنظرم دست از آن وبلاگ و کاربري قبلي بردار و با همين که آمدي بيا ببين اينجا چه امکاناتي دارد که از آن بي خبري :)
polly
103/1/1
+
دوران پارسي يار بگذشت و پير گشتيم ، در دست گوشي خود خيلي اسير گشتيم ، ارادتمند همه پارسي ياري هاي قديم کاف شين @};- :'( پيج اينستا @KARIM_SHAHZADEH شماره ايتا 09149107001
کفش هاي مکاشفه
102/12/14
درود بر شما و ماندگاريتان . بهر حال هر چيزي در دنيا يک دوره اي داره خود اينستا هم مدتي بعد از رونق ميافته و بجاش نرم افزارهاي بهتري مياد درست مثل دوران کودکي و نوجواني ما که با همه سختي چقدر شيرين بود و ديگه تکرار نميشه و با زندگي کودکان و نوجوانان فعلي از زمين تا آسمون فرق ميکنه .
آقاي مدير والامقام دل وقتي جوون جاي گر گرون چون پارسي بلاک جاي عطار و بزاز و خياط دانشجو و دانشگاه همينه و همينجاست دوستان تنها گم د غبار راه و جلوه جادههاي پر نشيب گاها هموار و ديدني هاي مزور و محدب و مقرر در اين چرخه جادو گشته اند و هرجا بروند خانه خود را از ياد نمي برند برمي گردند البته با سرام برمي گردند ذره اي صبر و حوصله مي جويد ذره اي حس ششم چاشني اش و...